جدول جو
جدول جو

معنی سرمه خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

سرمه خوردن
(طِ دَ)
گنگ شدن. (غیاث) (آنندراج). رجوع به سرمه به گلو کشیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
از کاری یا چیزی نومید و دل زده شدن و از آن صرف نظر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
لیز خوردن، سریدن، لغزیدن، از روی سرسره یا جای سراشیب خزیدن و فرود آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدمه خوردن
تصویر صدمه خوردن
آسیب دیدن، آزار دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهم خوردن
تصویر برهم خوردن
به هم خوردن، مخلوط شدن
پراکنده شدن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، شوریدن، بشولیدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گره خوردن
تصویر گره خوردن
گره پیدا کردن، در هم پیچیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(طِ نِ تَ)
درست کردن. جور کردن
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ دَ)
بسته شدن با گره:
رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت
اینقدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا؟
میرزا معز فطرت (از آنندراج).
قفل وسواسی است در کف رشتۀ اعمالها
میخورد صد جا گره تا یک گره وا میشود.
میرزا یوسف واله (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طِ سِ پُ دَ)
سرمه کشیدن. تکحیل. اکتحال
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
فاسد کردن کرم میوه را و تباه شدن آن. (یادداشت مؤلف) ، فاسد شدن دندان. سوده شدن دندان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تُ رُ تَ)
راه بریدن بسرعت. (بهار عجم) (ارمغان آصفی) (آنندراج). ورجوع به راه خوری و ره خوردن در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ دَ)
مردار خوردن. لاشه خوردن، کنایه از غیبت کردن است
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ دَ)
سیلی خوردن. طپانچه خوردن:
یا چو نهد بر سر دریا خسی
لطمه خورد از کف دریا بسی.
امیرخسرو (از آنندراج).
- به امری یا به کسی لطمه خوردن، آسیب رسیدن. صدمه خوردن. لت خوردن
لغت نامه دهخدا
(خَ کَ دَ)
آسیب خوردن. آسیب دیدن. ضربت خوردن. رجوع به صدمه و صدمه دیدن شود
لغت نامه دهخدا
(زِهْ کَ دَ نِ تَ)
مقابل سرما خوردن. (آنندراج). دچار گرما شدن:
اگر روی عرقناک تو در مد نظر باشد
چو آب زندگی گرمای محشر میتوان خوردن.
میرزا صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(حَ شِ / شُ مَ / مُ دَ)
تحقیر شدن. توسری خوردن:
آری آری از گلیم خود چو پابیرون نهد
کفش تیماچی خورد سرپا ز کفش ساغری.
ملا فوقی یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ آ)
پریشان شدن. درهم شدن. (فرهنگ فارسی معین) :
از نسیمی دفتر ایام برهم میخورد
از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن.
صائب.
باطن آسوده از یک حرف برهم میخورد
غنچه تا خواهد نفس بر لب رساند بیدل است.
میرزا بیدل (از آنندراج).
تقفقف، برهم خوردن دندان. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(چُ زَ دَ)
خوردن ساچمه بکسی. مورد اصابت ساچمه قرار گرفتن. ساچمه زده شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرما خوردن
تصویر گرما خوردن
دچار سرما شدن مقابل سرما خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهم خوردن
تصویر برهم خوردن
پریشان شدن در هم شدن، مضطرب گشتن، برپا شدن فساد و فتنه و آشوب
فرهنگ لغت هوشیار
دل زده شدن بر اثر شکست. لیز خوردن لغزیدن: روی یخها سر خورد، فرود آمدن از جایی سراشیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساچمه خوردن
تصویر ساچمه خوردن
سربکیدن مورد اصابت ساچمه قرار گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه خوردن
تصویر صدمه خوردن
آسیب دیدن آسیب خوردن ضربت خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
آسیب دیدن، سیلی خوردن تپانچه خوردن سیلی خوردن: پا چو نهد بر سر دریا خسی لطمه خورد از کف دریا بسی. (امیر خسرو آنند. لغ) یا لطمه خوردن بکسی یا چیزی. آسیب رسیدن ضرر وارد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
گره ایجاد شدن: رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت این قدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا ک (معز فطرت)، ایجاد مشکلی شدن در امری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرما خوردن
تصویر سرما خوردن
متاثر شدن از سرما زکام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گره خوردن
تصویر گره خوردن
((~. خُ دَ))
گره به وجود آمدن، کنایه از بروز مشکل و مانع در کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برهم خوردن
تصویر برهم خوردن
((~. خُ دَ))
پریشان شدن، مضطرب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لطمه خوردن
تصویر لطمه خوردن
((~. خُ دَ))
سیلی خوردن، صدمه دیدن، زیان دیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
((سُ. دَ))
لیز خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
((~. دَ))
دلزده شدن، ناامید شدن
فرهنگ فارسی معین
زکام شدن، چایمان کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
Glide, Slide, Slip
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
скользить , скользить , поскользнуться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سر خوردن
تصویر سر خوردن
gleiten, rutschen, ausrutschen
دیکشنری فارسی به آلمانی