بسته شدن با گره: رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت اینقدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا؟ میرزا معز فطرت (از آنندراج). قفل وسواسی است در کف رشتۀ اعمالها میخورد صد جا گره تا یک گره وا میشود. میرزا یوسف واله (از آنندراج)
بسته شدن با گره: رشته ام تاب گره خوردن زکوتاهی نداشت اینقدر پیچیدگی افتاد در کارم چرا؟ میرزا معز فطرت (از آنندراج). قفل وسواسی است در کف رشتۀ اعمالها میخورد صد جا گره تا یک گره وا میشود. میرزا یوسف واله (از آنندراج)
سیلی خوردن. طپانچه خوردن: یا چو نهد بر سر دریا خسی لطمه خورد از کف دریا بسی. امیرخسرو (از آنندراج). - به امری یا به کسی لطمه خوردن، آسیب رسیدن. صدمه خوردن. لت خوردن
سیلی خوردن. طپانچه خوردن: یا چو نهد بر سر دریا خسی لطمه خورد از کف دریا بسی. امیرخسرو (از آنندراج). - به امری یا به کسی لطمه خوردن، آسیب رسیدن. صدمه خوردن. لت خوردن
پریشان شدن. درهم شدن. (فرهنگ فارسی معین) : از نسیمی دفتر ایام برهم میخورد از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن. صائب. باطن آسوده از یک حرف برهم میخورد غنچه تا خواهد نفس بر لب رساند بیدل است. میرزا بیدل (از آنندراج). تقفقف، برهم خوردن دندان. (از منتهی الارب).
پریشان شدن. درهم شدن. (فرهنگ فارسی معین) : از نسیمی دفتر ایام برهم میخورد از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن. صائب. باطن آسوده از یک حرف برهم میخورد غنچه تا خواهد نفس بر لب رساند بیدل است. میرزا بیدل (از آنندراج). تَقفقُف، برهم خوردن دندان. (از منتهی الارب).
آسیب دیدن، سیلی خوردن تپانچه خوردن سیلی خوردن: پا چو نهد بر سر دریا خسی لطمه خورد از کف دریا بسی. (امیر خسرو آنند. لغ) یا لطمه خوردن بکسی یا چیزی. آسیب رسیدن ضرر وارد آمدن
آسیب دیدن، سیلی خوردن تپانچه خوردن سیلی خوردن: پا چو نهد بر سر دریا خسی لطمه خورد از کف دریا بسی. (امیر خسرو آنند. لغ) یا لطمه خوردن بکسی یا چیزی. آسیب رسیدن ضرر وارد آمدن